تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۱۱۵ مطلب با موضوع «دست نوشت، شاید هم دل نوشت!!!» ثبت شده است

بسم رب العشق

چشم دل که باز کنی، این روزها همه جا، طنین خوش حضور مسیحا نفسی، پررنگ تر استشمام می شود.

گویا فریاد مظلومی، دل ظلمت گرفته عالم را اندکی غبار روبی کرده تا از پس بازی های بزرگ سالانشان؛ چشمان خواب آلود جهل بنی آدم، روشن شود به کورسوی نوری از عالم بالا.

انگار این فرزندان سرمست غرور، اندک اندک بیدار می شوند از خواب غفلتی به درازای خلقتشان.

شکوفه امید می شکفد در دل های زمستانی مظلومان.

پایه قدرت پوشالی فرعونیان سخت لرزیده و این بار نفس نفس زدن های فرزندان نمرود، خبر از خالی شدن دل سیاهشان دارد در برابر وعده خلافت مستضعفین در ارض.

سقوط دومینوی قدرت ظالمان به غمزه نگاه مردی از جنس نور آغاز شده تا بر باد بودن دعوی مالکیتشان بر خودشان هم اثبات شود!

غوغایی برپاست ...

گمانم دیری نباشد که بشنوند عالمیان نوای نازنین مردی خدایی که نه او بر کعبه که کعبه بر او تکیه خواهد زد

آری وعده الهی نزدیک است باید مهیا شد برای لبیک نوای

یا اهل العالم انا بقیه الله . . .

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/abasalehmadad/salamalyasin(24).jpg

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۱۴
تربت

http://kalamenuor.persiangig.com/image/doa.jpg


در سوره ملک می خوانیم، "قل انما العلم عند الله" یعنی راه دست یافتن به علم ارتباط خداست.

در احادیث بسیار هم بر این موضوع اشاره شده که انما العلم عند الله

قرآن هم به علم خدا تنزیل شده است ( رسول(ص): هرکس علم اولین و آخرین را ارداه کرده بر او باد به زیرو رو کردن قرآن)

سوره شعرا: نزل علی قلبک یعنی این قرآنی که از علم خدا تنیزیل شده بر قلب مبارک حضرت رسول نازل شده است.

در نتیجه قلب پیامبر بیت الله و بیت العلم است.

سوره بقره: فاتوا البیوت من ابوابها. در نتیجه برای وردو به بیت العلم قلب حضرت رسول باید از در آن وارد شد. این در چیست یا کیست؟ پیامبر (ص): انا مدینه العلم و علی بابها.

علوم الهی به دو وسیله در میان خلق منتشر شده اند.

1. احادیث ( احادیثی که صحت آن ها از طریق علوم درایه،‌ رجال و علم الحدیث اثبات شود).

سوره اسرا: و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمه للمومنین. این یعنی از قرآن هم تنزیل میشود. پس دو تنزیل داریم یکی تنزیل قرآن و دیگری تنزیل از قرآن. آیه 44 سوره نحل: انا نزلنا الیک الذکر. در اینجا منظرو تنزیل خود قرآن است. اما در آیه قبل مفسران گرانقدر، منظور از تنزیل شده از قرآن را، احادیث ائمه (ع) دانسته اند. دو شاهد دیگر هم برای این ادعا وجود دارد.

آیه 18 سوره زمر: و بشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. مفسران این قول احسن را احادیث معصومین دانسته اند.

آیه 23 سوره زمر: الله الذی انزل احسن الحدیث: در روایت صحیحه از معصوم داریم که منظور از احسن الحدیث، احادیثنا است.

2. این طریقه که بسیار مهم تر بوده و نوعا در جامعه باری آن ارزش علمی قائل نیستند، صدور معرف و علوم الهی به صورت دعا است.

صادق (ع): در وصف حضرت رسول (ص) فرمود؛ هیچگاه جد ما به اندازه کنه عقلش با مردم سخن نگفت چراکه مردم طاقت شنیدنش را نداشتند.

روزی علی (ع) در مسجد نشسته بودند و فرمودند، انا الاول انا آلاخر انا الظاهر انا الباطن. تعدادی مبهوط شدند و برای خارج شدن به سمت در رفتند به امر حضرت درها بسته شد ( و کل شی احصیناه فی امام مبین). حضرت فرمود بشنوید و سپس خارج شوید. انا اول المومنین برسوله. من آخرین کسی هستم که محضر رسول را درک کرد ( قبل از رحلت) و ... حضرت کنه مطلب را نگفتند!

در روایتی از علی (ع)‌پرسدند چرا به حضرت رسول(ص)، ابوالقاسم می گویند؟ حضرت یکبار فرمود، پیامبر فرزندی به نام قاسم داشتند برای همین او را ابوالقاسم خواندند. به شخص دیگر گفتند، مرا حضرت رسول بزرگ کردند و بر من حق پدری دارند و من قسیم الجنه و النار هستم و ایشان پدر من هستند. و...

در باب افضل اعمال هم روایات متفاوت است که بسته به ظرفیت افراد پاسخ ها متفاوت بوده. مثلا در جایی صدقه برترین اعمال خوانده شده در جای دیگر نماز یا معرفت، زیارت امام حسین(ع)، که در همه موارد به اختلاف مخاطب سخن گفته اند.

در نتیجه در روایات و احادیث نمی توان به کنه علم آل الله پی برد و به اصطلاح به علت تفاوت ظرفیت مخاطب، هیچگاه حرف آخر را نزده اند.

نکته: ائمه‌ (ع)، که با کنه عقل خود با خلق سخن نگفته اند، در موقع دعا با کنه عقل خویش با خداوند صحبت کرده اند؛ چراکه اینجا مخاطب علیم بکل شی است. در ادعیه معرفی هست که در روایات یا نیست یا بسیار سربسته و کم است.

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ( استاد حضرت امام) در مراقبات می فرمایند: دعا، ترفیع نور است!

مرحوم شاه آبادی هم می فرمایند: ادعیه قرآن صاعد است.

این یعنی، معارفی که به صورت قرآن بر قلب مبارک حضرت رسول و به تبع ایشان به ائمه منتقل شده است،‌ به وسیله دعا به عرش بازگردانده می شود. برای مثال در قرآن داریم والله علی عظیم و در دعای عهد داریم انت رب العظیم

دعا در اصل برگرداننده ی قرآن است.

در بحار روایتی از صادق (ع) نقل شده که از حضرت سوال شد قرآن افضل است یا دعا؟ حضرت فرمود قرآن فضیلت دارد لیکن دعا افضل است. و سپس آیه آخر سوره فرقان را خواندند که ما یعبؤ بکم ربّی لو لا دعائکم . ای پیغمبر به مردم بگو اگر دعاهایتان نبود خدا هیچ عنایت و توجهی به شما نمی کرد.

دعا گردن منیت انسان را می شکند. یکی از اهداف آمدن انسان به روی زمین درک اضطرار است که جلوی غرور و تکبر و منیت را می گیرد. همه انسان ها خلیف الله نیستند.‌( انی جاعل فی الارض خلیفه) انسان مضطر است که خلیفه الله است. ( ام یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السو).

دعا اظهار اضطرار است.

وقتی ملائکه برای بشارت حضرت اسماعیل خدمت حضرت ابراهیم رسیدند ( و بشرنا باسحاق و من ورائه یعقوب)‌همسر حضرت تعجب کردند و با بیانی قدرت خداوندی که اذا اراد شی ان یقول له کن فیکون است را انکار کردند و همین انکار موجب مواخذه 400 ساله بنی اسرائیل شد. ( باید بسیار مراقل کلام بود چراکه به فرموده پیامبر: البلا موکل بالمنطق: بلا در گرو کلام است) قوم بنی اسرائیل 40 روز دعا کرد و خدا به واسطه این دعا 170 سال تخفیف داد. حضرت مهدی (عج) در حدیثی فرمودند برای فرج ما بسیار دعا کنید تا خدا بر شما تخفیف دهد که فرج ما فرج شماست.

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید / که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

انشا الله کم بشنویم و زیاد فکر کنیم.

کم یاد بگیریم زیاد عمل کنیم تا در دل عمل زیاد یاد بگیریم که کم معارف اهل بیت هم زیاد است.

والسلام علی من اتبع الهدی

 

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۸۹ ، ۰۹:۴۹
تربت

http://hasti-vast.persiangig.com/image/PHOTO%20%20%20SAFFAT%20(75).JPG

 اینجا زمین داغ کربلاست

گوش دل را که باز کنی هنوز نوای العطش میشنوی در این دشت پر بلا

آری هنوز هم اینجا قحطی محبت است

چهل روزی می گذرد که آسمان در عزای هفتاد و دو عاشق شیدایی, خون می گرید. 

هو هوی باد گره میخورد میان بوته خارهای مغیلانی که از خار بودنشان شرمنده اند هنوز!

سوز هوا حکایتگر سوز و گداز جگرهایی است که سوخت در میان خیام آتش گرفته ی شام غریبان 

سکوتی مرگبار دشت بلا را فرا گرفته 

طولی نمیکشد که میشکند این سکوت با نوایی که آشناست برای فرات.

به یکباره دل علقمه آب میشود از هول؛ به یاد هول اهل حرم در شام عاشورا!!! 

صدا آشناست, بویی دارد شبیه شمیم عشق کاروان حسین!!! 

آری ساربان این قافله ماتم زده, سیاه پوش است و زینت عابدین! چهره نازنینش, زیر این غبار اندوه, یاد آور تنهایی جد غریبش علی است و شاید همین غربت باشد وجه تسمیه نام مبارک "علی ابن الحسین". 

نخل ها با خود میگویند, چه فرق کرده احوال کاروانی که جلودارش بود حسین. گویا دیگر علمداری هم ندارد به رشادت عباس. انگار از علی اکبر هم خبری نیست. سوت و کور است قافله ای که نباشد در آن لالایی رباب برای اصغر

کاروان حالتی غریب دارد 

چادرهای خاکی که هرکدام روایتگر مادریست و کوچه و درب و سیلی!  کودکانی خسته تر از همیشه که مرور میشود در دل پر دردشان خاطرات تلخ آن شام غریب و خارمغیلان و گوشواره و ... 

میان غم هایی که رسیدن به این دشت بلا, نمک میزند بر زخمشان, لا به لای ناله های تلخ تنهایی کودکان, بین شیون دلتنگی بیوه زنان خاندان رسول, سر به گریبان فروه رفته ی شیر زنی از صلاله پاک علی

حرف ها دارد با این دشت پربلا .

قامت خمیده اش گواه میدهد که متعلم است درمکتب زهرا

اینجا میان گودی قتلگاه و تلی که مزین است به نام زینب, زینب است که نشسته بروی غربتی غریب و سکوت است و سکوت و سکوت 

هان زینب ای دخت فرزانه علی. تو را چه شده؟ کوفه هنوز مبهوط است که شنوای کلام زینب بود یا علی! در و دیوار شام بیاد دارد طنین خطابه علی وارت را. حال که رسیدی به سر منزل مقصود؛ این سکوت نشانه چیست؟ 

حزن است یا بغضی که آرامش قبل طوفان بارش چشمان خونبار توست؟ با حسین نجوای دل میکنی یا ز شوق وصل کربلا خاموشی؟

اما به گمان سکوتت سکوتی است از جنس شرم و خجلت!!!

آخر هرچه قافله را رسد کردم؛ خالیست جای بلبلی که امانت حسین بود!!! 

زینب جان, قافله به کربلا رسید, اما به گمانم رقیه باز جامانده  دخت فاطمه, کنج خرابه را با دردانه شیرین زبان حسین چه تناسبی است؟ 

حسین جان, نوای محزون زینبت میلرزاند دل عرش را 

وا  اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضى! آه ثم آه! 

در فاصله ای نه چندان دور چند آشنا دیده میشوند  انگار بوی محبت میدهند!  آه, همان یار قدیمی است. وعده داده بود رسول امین که درک خواهد کرد پنج امام معصوم را. با خودش میگوید ای کاش در بدر و احد و خندق رفته بودم و نمیدیدم این روزهای پرملال خاندان نبوت را. 

چشم سرش دیگر سوی دیدن ندارد اما, چشم دلش حسابی باز است. مزار بی نشان حسین را اولین زایر بوده. به کربلا که رسید فریاد یا حسینش عرش را لرزاند لیک جوابی نشنید. حسین چه شده که نوای یاحسین جابر را پاسخ نمیدهی؟

"حبیب لا یجیب حبیبه! "  

ای جابر چه تمناى جواب دارى که حسین آغشته در خون خود  و این  پیکر صدچاک سری ندارد که نوای تو را لبیک گوید 

آه و ناله اهل حرم روی این خاک های گرم, که دیگر خاک نیست و مخلوط گشته با جان شهدای کربلا اذن بیشتر ماندن نمی دهد.

کاروان عزم مدینه دارد اما  این دل های بی رمق را نای دل کندن نیست 

خدای حسین , به حق حسین و دل های شکسته حریمش, به حق ساعت وداعشان با کرب و البلا, منتقم حسین را به فریادمان برسان که سخت محتاجیم و چنانمان کن نباشیم ز اهل کوفه ی پرمدعا و نلغزد پای ارادتمان. آنگونه کن ما را که خود می پسندی به حق حسین

       

http://www.arsh.ir/app/webroot/files/karbala.jpg                                                                    

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۵۲
تربت

http://shiaha.com/dl/emamereza.jpg

اینجا نور است نور است و نور
تا چشم کار میکند محبت است که موج میزند میان زوار و خدام و کبوتران و همه
گمانم در و دیواری‎ ‎نیست که محروم مانده باشد ز گلباران بوسه ی محبت میهمانان این حریم
طنین صلوات نوازش میدهد گوش دل را
هر زائر مهمانیست برگزیده ی مولا و چه عزیز اند برای صاحب خانه
صحن و گنبد و کاشی و سنگش تراش خورده کالای محبت است
از چشمان همه، امید به دستان نوازشگر مولا میبارد
آری اینجا حریم شمس الشموس، عالم آل محمد، علی ابن موسی الرضاست.
 و دل بی قرارمان چه آرام میگیرد در جوار حریم قدسیش
کاسه های طلایی سقاخانه طعم محبت میدهند
نگاه های زوار چه زیباست در دیدگانشان باران اشک شوق برپاست
گمانم لذتی نباشد شیرینتر از نشستن کنار ضریح نورانیش
اینجا همه چیز زیباست
رواق ها، صحن ها، زائران، خدام، کبوترها و ...
حتی دفتر امانات
با خودت میگویی کاش میشد ایمانت را، هرچند اندک است، به دفتر امانات رضا بسپری آخر میگویند خوب امانتداریست باشد که، در موسم تنهایی من و من و شاید هم خدای من، هنگام پاسخ زیارت ها، قدم به چشمم بگذارد به بهانه پس دادن این امانت. هرچند شرمنده اش خواهم بود ز سیاهی و تنگی قبری که خود ساخته ام با اعمالم.
نگاهت به دفتر گمشدگان می افتد، چه فکر عجیبی! نجوایی از دل میگوید ای کاش مرا هم به اینجا ببرند! تا نشان از گم کردن پدری دهم که بیش از یک هزار و صد سال است که بنی بشر محروم کرده خود را از نوازش دستان پرمهرش
یعنی میشود اینجا
در حریم رضا
زیر قبه...
به دلم افتاده زیر قبه می آید به زیارت جد غریبش
پس به هوای او مینشیم. به امید اینکه دم من، بازدم او باشد تا هوای نفس نازنینش را استشمام کنم شاید اندکی التیام یابد غم گم شدنمان
اصلا میدانی کمی که با امام رضا نجوا کنی، دلت را می دهد به دستان با محبت امام غایبی که حاضر است. چشمت را که بازکنی می بینی داری با امام زمانت نجوا میکنی و اینجاست که معنای اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد و کلنا محمد را درک میکنی.
آری کلکم نور واحد
و اصلا مگر میشود جز به اذن و نگاه قدسی امام زمانت زایر امام رأفت شده باشی؟
مولا جان
اینجا
در جوار بارگاه جد کریمت
بعد از سپاس از اذنتان برای زیارتمان
حاجتی هم داریم ( چه کنیم دیگر سراپا حاجت و نیازیم و شما هم خاندان لطف و کرم اصلا تقصیر خودتان است بی تعارف بگویم پر رویمان کردید)
مولاجان خودتان یادمان دادید که صاحب امر کن فیکونید
پس حالا که خودمان ناامیدیم از خویشتن خویش، دعامان کن تا آن شویم که تو میخواهی و تو نمی خواهی جز رضای حضرت دوست که هرچه داریم و نداریم از اوست
یک دعای دیگر هم هست
راستش را بخواهی کمی تکراریست اما چه کنم که عقل نفی تکرار میکند و دل میلرزد از تکرار و آنرا دوست دارد
پس
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
(هرچند خودمانیم مولا تو که هستی ما اهل نیستی، باید شایسته آمدن به محضرت شویم)

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۸۹ ، ۰۱:۳۶
تربت

http://www.3noqte.com/main/images/stories/hoseyniye/bahaneh.jpg

قلمی که هربار به آسانی روان میشد؛ بروی کاغذ میلغزد اینبار در نوشتن از ثارخدا

حسین جان کدامین سخن است که در وصف تو، زانوی کلامش نلرزد؟ کدامین قلم است که در برابر عظمتت روان باشد؟ کدامین شعر است که در بیان عشق تو بی وزن نشود؟ تو را بشری چون ما نتواند وصف کردن. آخر چه گویم از آنکه ملائک از حلمش متعجب گشتند.از مردی که در اوج غربت نوای هل من ناصر ینصرنی سر میدهد شاید میان این قلب های قفل خورده باز کند زنجیر ظلمات یکی از این دلهای سیاه را،

مردی که کلامی درخور وصفش نمی یابم و اصلا مگر میشود عشق بگنجد در کلام ؛ که عشق را با سنگ محک عقل و منطق، نتوان سنجیدن . عشقی که بهایش خون حسین باشد، باید هم دیه ای داشته باشد به عظمت خدا که خود فرمود

من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیه فانا دیه.

براستی که عجب معامله ای کردی با معشوق. معامله ای که بهایش تو ای و 72 عاشق.فقط خدا میداند عظمت این تجارت را. راستی کدامتان معشوقید؟ تو یا خدا؟ عاشق کیست؟ چرا همه چیز بوی خلط می دهد؟ من زار الحسین یخالط الله بنفسه یعنی چه؟ بزرگی می گفت، این عبارت را هیچ یک از علما جرات نکرده است باز کند و تشریح نماید. آری عقل خاکی ما را چه به فهم معنای عشق؟

 یک هزار و سیصد و هفتاد و یک سال است، بشریت متحیر مانده از این عظمت و دل بی تاب می شود در مصیتی که حتی به زبان هم نمی آید و آه...آه... و بازهم آه از دل بی تاب زینب، که شاهد روایت عشق بازی حسین است

اگر روزی ابراهیم خلیل تنها قصد ذبح اسماعیل کرد؛ اینجا حسین در کمتر از یک روز، 72 یوسف آفرین را در برابر یگانه محبوبش به زمین داغ کربلا می زند وبه عمل تفسیر می کند فدیناه بذبح عظیم را

حسین جان مگراز کدامین باده ی معرفت مست بودی که چنین میان میدان کرب و البلا، پیمانه بهط و شگفتی بشریت را تا یوم حشر کردی لبا لب با خون خویش؟

وه که بالا می رود؛ دست تسلیم عقل  و منطق و عرفان و همه و همه،  در برابر ابر مردی که حتی در آخرین لحظه عمر، امید هدایت قاتل خویش دارد

مبهوط میشوم از خالقت، که تو را آورد میان خلقی که نبودند لایق درک مردی خدایی

ای آسمانی، به چه کار آمده بودی میان اهل زمین ؟ مگر نمی دانستی که اینان نه اهل وفای به عهداند و نه قدر می دانند وجود مبارکت را.

راستی حسین جان، گفته اند تشنه بودی؛ اما مولا، مگر نیست که؛ لقد احصیناه کل شی فی امام مبین. پس قصه ی عطشت چه رازی دارد؟  به گمانم تشنه بودی اما نه تشنه ی آب. تو تشنه ی تشنه کردن بودی. آمدی تا تشنه ی خدا کنی، خلقی را که در عطش غفلت، کشیدند بر ولی الله تیغ جفا

اما عزیز دل زهرا، اینجا ندای هل من ناصرت را با تیر سه شعبه لبیک گویند اینان یارای شنیدنت را هم ندارند؛ اینان به غنیمت می برند همه چیز را حتی پیراهن کهنه را؛ اینان پیر و جوان و شیرخواره سرشان نمیشود؛ اینان برای گلوی شش ماهه ات نقشه ها کشیده اند؛ ای کاش خیمه هایت بی علمدار نمی ماند؛ ای کاش گوشواره و خلخالی نبود؛ ای کاش انگشتر بدست نازنینت نبود و ای کاش همه ی اینها حرف بود و جامه ای از جنس حقیقت بر تن نداشت. به خدا ندارم توان شرح آنچه کرده اند و اصلا چه کس دارد یارای روایت این قصه ی پر غصه را جز زینب!!! ا

ای گرامی دخت حیدر کرار،خود بخوان شرح عشق بازی حسین را؛ که دیده ای لحظه لحظه ی درخشش شموس طالعه ای را، که یک به یک در میدان عشق حق درخشیدند و خاموششان نکرد جز کینه و بغض پدر غریبت علی. نه. العفو قلمم به خطا رفت که والله، شموس طالعه و انجم ظاهره غروبی نمی شناسند. مگر نه اینست که والله متم نوره؟ آری اینان به زعم خویش یریدون لیطفئوا نور الله باافواههم. چراغی را ایزد بر فروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

کلام را یارای ادامه نیست، آه حسین ای غریبانه ترین واژه عالم؛ ببخش بر من نقص کلام را و براستی کدامین کلام توان وصف مصیبتی را دارد که خداوند آنرا مصیبت عظیم خواند.

راستی رفقا، حسین را منتظرانش از تیغ گذراند؛ نکند انتظارمان انتظاری باشد از جنس انتظار کوفیان.

باید از خویش بپرسیم چرا حجت حق

خیمه را امن تر از خانه ی ما می داند

خدایا انتظارمان را با علم، علممان را با ایمان، ایمانمان را با یقین، یقینمان را با صدق، صدقمان را با صبر و همه این ها را با بصیرت اباالفضلی همراه کن؛ باشد تا از همراهان حجتت باشیم.

بحق زهرا


درکلام نور

دانلود صحبت های حاج محمداسماعیل دولابی

کربلا و عطش

آثار محبت امام حسین

امام حسین


 


 

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۸۹ ، ۰۱:۴۳
تربت

http://www.askquran.ir/gallery/images/29202/2_mvrn6s.jpg

سلام آقاجان

راستش را بخواهی دوباره دلم که شکست یادم افتاد پدری هم دارم به مهربانی خدا و وای بر من که چه دیر به دیر یاد میکنم تو را
بازهم خسته و دل شکسته از طوفان هوا و هوس ها آمده ام تا بکشی دست نوازشی بر سر این طفل چشموش سراپا غرور
دلم طعم تلخ جدایی دارد و در این دیار فریب یاری نمی یابد درخور همراهی فریاد سوزناک هجرت
تنهایم تنهاتر از همیشه و اینبار حتی واژگانی که بوده اند سفیران درد و غربتم،ندارند توان تسکین این قلب ملول دورافتاده را
نمی دانم از که بگویم و نشان از کجا دهم؟ز بی مهری این نفس یاغی شکوه کنم یا ز دشواری حیاتی که ثمره اش دورتر شدن از وجود نازنین توست
آه که چه سخت است بیان کنی حسی غریب را میان این واژه های تنگ
حسی آمیخته از حسرت دوری و شوق نوشتن از تو و شرم ز تبهکاری نفس
چه سود نوشتن از درد فراغ آنکه نیستی لایق وصلش (گرچه همین هم سعادتی است که شایسته اش نیستم)
مرا قلبی است پاره پاره از جور نفس و سینه ای که شکافت از فریاد قد طال الصدی اگرچه گمانم نیست که به کفایت تشنه ظهورت باشیم
افسوس که نیست رفیق راهی
در این بزم نیستی چه تلخ است کن فی الناس بودن و مع الناس نبودن
دشوار است چهره ات گل اندازد و آنچه در قلب داری حزن فراغ باشد و یاس از خویش
کاش میشد درشود خستگی این راه به گوشه نگاهی به گل لبخند جمال مه وارت اما چه کنم که سنگینی بار گناه پرده ای کشیده بروی دیدگان به ضخامت ندیدنت و افسوس که سهممان نشد جز ندایی به سوز دل که این شموس الطالعه؟این اقمار المنیره؟این النجم ظاهره؟این؟...
در پاسخ هر این دلت میخواهد فریاد زنی غربت مولا را دلت میخواهد به اندازه تنهایی علی بمیری.دلت میخواهد اصلا نباشی حالا که وجودت مرحمی نیست به قلب غم خورده مولا و خدانکند که خودت ماتمی باشی بر سینه مبارکش
وای بر من که جمعه های دلگیر هم شده عادت و دیگر قلبی که ز آه نیامدنت تنگ شود، اندک است
دلم هوای تو را دارد؛ با هوای نفس چه کنم؟
حجاب ظلمت بودن خویش را وجدان کرده ام و حضور تو را نه
طویل است صف مدعیان انتظارت  به اندازه ... سال و مولاجان آنان که فروختند تو را در تجارت ضررباری به نانی و نامی نیستند اندک و چه غم انگیز، که ندارند هنوز فرزندان آدم،313 شایسته ملازمت خلیفه الله
صد افسوس که خود نیز میان آنانی که جا ماندند در تعلقات خویش وعده نکردی به عهد ازل و قالوا بلی را به عمل لا گفتی!
بااین همه آنگاه که میان قلب و نفس جنگی میشود به قدمت تاریخ همسایگی این دو، نفس میخواندم به آنچه دور کرده مرا ز اصل و قلب بشارتم می دهد به لطف و بزرگواری امامی که نیست لحظه ای غافل ز احوالم اگرچه خم شده قامت ایمانم زیر بار گناه اما مولا
بپذیر مرا اگرچه نیستم لایق پذیرشت لیکن حسن اهل کرامت مصاحبت با بینوایان و در راه ماندگان است
پس ببخش بر ما بی مهریمان را به قبول اعترافمان به ضعف خویش و رحم کن بر بیچارگی یتیمان پدر ندیده ای که هرچه آمد به سرشان ز سنگینی بار ندیدن پدر بود
بازگرد که سخت محتاجیم
لحظه ای بنشین کنار خسته دلان گم شده تا روایت کنند برایت ایام سخت نبودنت را
نه به گمانم تو بوده ای و هستی چشمان دل ما بسته شد به گناه
پدرجان اگر کنارم بنشینی غم دل را بازگو کنم بر محضرت البته اگر غمی بماند با حضور سبزت پس بیا که سخت دلتنگیم و محتاج

اللهم عجل لولیک الفرج

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۸۹ ، ۲۰:۲۸
تربت
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۲۱:۵۷
تربت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۸۹ ، ۲۲:۴۷
تربت
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۸۹ ، ۲۱:۱۹
تربت

http://javacl.persiangig.com/image/eyde_fetr/2v1ntbr.jpg

نشسته ام اینجا زیر آسمان رحمتت، کنج حسرت قلبی مالامال ندیدن یار

می نگرم به لحظات پایانی ضیافتی که زود پایان یافت
و عالمی که همچنان روزه دار غیبت مردیست از جنس نور
آری چه غریبانه گذشت لحظه های تنگ جدایی و چه دلگیر بود که به میهمانی ای فراخوانده شدیم که نبودیم لایق دیدار میهمان اصلی
چه دشوار بود با چشمانی یتیم ندیدن پدری مهربان، به نظاره بنشینی هلال رمضان را و دشوارتر اینکه دست از پا کوتاه تر به انتظار نشستیم نظاره هلال عید را و کجا عید است هنگامه پایان ماه رحمت که موسم غبطه است و حسرت
غبطه به حال بندگان ره یافته و آزاد شده و حسرت به حال خاسر و ضرر کرده خویش
آری چه تلخ بود سحرهای بی تو.افطار نبود افطاری که تو بر سر سفره اش نبودی
و باز هم چه خالیست جایت کنج دل شکسته ام
ابوحمزه این رمضان هم صفایی نداشت بی تو
شب قدر هم نخواستیم جز تو را وبازهم نجات نیافتیم از ظلمت هجرت در سحری
نفس هامان پر نشد از شمیم بازدمت ای نازنین
چشمان گنهکارمان آرام نگرفت به تماشای دریای جمالت
انگار نماز عید هم قرار نیست اقامه شود پشت قامت حیدریت
نگو که از عیدی هم خبری نیست که نخواستیم جز نگاه پدرانه ات را.
نمی دانم میان نجوای سحرت, لا به لای قنوت وترت, دعامان کردی یا نه؟
اما بدان آقاجان

که دل خسته تریم از فراغت‎ ‎‏ درپایان این ماه  و نبودیم اهل میهمانی حضرت دوست

چه زود گذشت سحرهای بی تو

دلمان شکست کجایی یوسف زهرا؟

حاج فتاح هم رها شد از بند و ما همچنان اسیریم. برهان ما را از زندان خویشتن یا مفک الاسری

آقا جان قدر ندانستیم و سفره برچیده شد. کوله بار گناهمان هنوز سنگینی میکند و جمع کردند بساط سفره رحمت را

رحم کن بر بیچارگی دل هایی که جلا نگرفت به شمیم رمضان
گلایه داریم از خویشتن خویش و شکوه به کجا بریم جز حریم دستان مهربانت
شکوه داریم آقا
شکوه از نفس اماره, که یک تنه ایستاد تا نرسیدیم به وصلت و هیهات که بازکنند غل و زنجیر ز پای ابلیس و یاور شود با شیطان نفس که دورترمان کنند از تو
پناه به تو ای خداوندی که به ضعفمان آگاهتری از خودمان

خدا می داند چقدر دلمان لرزید که گفتند ماه را دیدند‎ ‎و بازهم روشن نشد چشمان گناهکارمان به جمالت آسمانیت

افسوس, آنقدر که به آب و آتش زدیم تا رصد شود هلال ماه, اندکی در پی یافتن جمال قمر منیر نبودیم به تکاپویی اندک در تزکیه و خودنگهداریمان

آقا دعامان کن اگر ماه رمضان رفت با صاحب خانه باشیم دریکایک نفس های عمرمان
در این لحظات عید هم دست دعا به سوی معبود بلند کردیم و تنها تو را خواستیم
بازهم فریاد زدیم از سویدای دلی محروم از وصل محبوب که

الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
و کاش شب این آرزو سحر گردد
و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد
نه باید گفت
مردان غزل خوان شهر اینجاست نزدیک تر از ما به ما
ای کاش مردم شهر برگردند
ای کاش

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۸۹ ، ۰۱:۵۳
تربت